*ميداني ... !؟ به رويت نياوردم ... ! *

* از همان زماني كه جاي " تو " به " من " گفتي : " شما " *

*فهميدم *

*پاي " او " در ميان است ...* 

گاهی یک جور غمی ته دلت هست

که هر چه میگردی مرجعش را پیدا نمی کنی

این جور غمها بیشتر از ناراحتی

آدم را کلافه می کنند ...

بخدا وقتی زنگ میزنم و تو جواب میدی و میگی : بله..... الو......... و بعدش قطع میکنی خیلی دلم میگیره نمی تونم جلو خودمو بگیرم دوس دارم بهت بگم محمد منم دلت واسم تنگ نشده؟؟؟؟ دیگه نمیخای کنارم باشی؟؟؟؟ ازم دیگه سیر شدی به این زودی؟؟؟ تو دلت جای خالیمو حس نمیکنی؟؟؟ محمد بخدا من که دیگه نمی دونم چی بگم یا چطوری بگم میدونم باورم نمیکنی فقط میگم بی تو داره بهم سخت میگذره دنیا رو نمیخام جونمو نمیخام یا اصلا بیا دلمو ببر منو راحت کن بذار پیش خودت شاید دیگه بهونه نگیره. جان آیات که تو نمی تونی حتی یه روز نبینیش من هر لحظه دلم هواتو می کنه اونم با چشای بارونی ولی تو خیلی سنگدل شدی خیلی با اینکه میدونی من پشت خطم حتی نمی پرسی خوبی؟ حتی ... یادته قبلا بعدازظهرها که دیر می کردی سرکار و من بهونه میگرفتم که دلم تنگه واست توی از پشت گوشی مدام بوسم می کردی و قربون صدقم می رفتی الآن من دلتنگ همون بوسه هام بخدا

دلم را مرور میکنم

تمام آن از آن توست

فقط نقطه ای از آن خودم....

روی آن نقطه هم

میخ میکوبم

وقاب عکس تورا می آویزم
 

محمدم یادت میاد همیشه بهم میگفتی تو دلمی. حالا این دلت، دلش خیلی گرفته نمیای دلداریش بدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟ داره از غم میترکه   

به دادش برس

 محمــــــــدم مــــــی دانی؟؟؟

من دارم هر روز پیرتر می شوم! من دارم به تنهایی به استقبال روزهایم می روم.

من دارم به تنهایی سوختن لحظه هایم را جشن می گیرم...و تو نیستی...

می دانی؟؟؟

درد ندارد سوختن، اگر به آن خو گرفته باشی.

از دور تماشایم کن؟! ببین؟؟؟

من هنوز هم لبخند می زنم.

من می توانم گرمای این آتش را  د و س ت بدارم!!!

تو آن جايي

و من اين جا

در اين فكر

كه تا چه حد دوستت دارم



در اين فكر

كه تا چه حد برايم با ارزشي



در اين فكر

كه تا چه حد دلتنگ توئم



تو آن جايي

و من اين جا

در اين فكر

كه تا چه حد در اشتياق ِ

بار ديگر

در كنار تو بودنم



در اين فكر

كه چگونه بيش از هميشه

قدر آن زمان

كه در كنار هم خواهيم بود را

خواهم دانست

دوستت دارم

سلام محمدم

خوبی؟؟؟

دلم خیلی هواتو کرده راستش من کمتر اینطوری مینویسم آخه همش با خیالم باهات حرف می زنم. محمدم جرا جوابمو نمیدی؟؟؟ چرا؟؟؟ واقعا من مستحق این همه بی اعتنائیتم؟؟؟ یادت میاد چقد گفتی دوست دارم؟ یادت میاد بهت گفتم کسی جز تو رو ندارم تو هم تو جواب گفتی منم همینطور!!!! مگه الآن کسی رو داری که اینطوری ازم دل کندی؟؟؟؟ مگه دیگه دوسم نداری که ...؟؟؟ محمدم دلم همش بهونه تو رو میگیره خودت میدونی که من فقط موقعی واقعا خوشحالم که پیشت باشم اگه بعضی وقتا بداخلاقی می کنم خودت دلیلش رو میدونی و مطمئنم که بهم حق میدی محمدم تو رو به همون قرآن قسم که بهترین هدیه زندگیم بود دس بردار از این کارات بیا دوباره کنار هم خوشبخت باشیم التماست می کنم تمومش کن. بی قرار توام بخدا

حالا که بجای دل بستن یخ بسته ام ... محمــــــدم!!!

روی احساسم پا نگذار ، لیـــــز می خوری !

محمــــــدم وقتي يه حس تکرار نشدني رو با يکي تجربه ميکنی
ديگه اون حس رو با کس ديگه اي نميتونی  تجربه کنی
بعضي حس ها خاص و ناب هستن
مثل بعضي آدمـــــــــا...!!

دقیقا مثل تووووووووووو

خسته ام

از تمام بودنهاي خودم خسته ام از خواستن هايي كه داشتن نميشود از مرد

بودنت و زن بودنم خسته ام

در كـافـه كـُنج ديـوار ...

و چـه خـوب ،‌ قـَهوه را نـَخورديم

حـَرف هـايمان بـه اندازه كـافي تــَلخ بـود ...