هر روز که می آمـــــــدی و بوســـه ای می دادی،
من آن را گــِــره ای می کردم بین نخ های کامـــــــوا
حال که شـــال گردنی قرمز با هزاران هزار گره برای تو بافتـــــه ام نیستی …
به خودم دلـــــــــداری می دهم …
برایش کـــوتاه بود؛ خوب شد که رفت
نظرات شما عزیزان:
ادامه مطلب